سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
زمینیان آسمانی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» عرض حالی به آستان بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها

السلام علیک یا فاطمه معصومه

ای بانوی کرامت! ای کوثر محبت!  ای آبی بیکران!  ای سبز لایزال!  ای اوج!  فاطمه، ای معصومه سلام.

بانو…

دوباره این دل تنگم بهانه می گیرد                          ز سوز عشق غریبت زبانه می گیرد

کبوترانه دلم از کران آبی ها                                  حریم عشق تو را آشیانه می گیرد


آری بانو! دلتنگی من از جنس غریب ترین لحظه های بی قراری است . و اشک هایم پابرهنه ترین آوارگان تاریخ گریه اند و چشمانم بی قاب ترین پنجره های انتظار...

 

ای قرا ر لحظه ها، ای بهار شکفتن،.............

ای شور رویایی عشق، ای بانو! که از روزگار آمدنم، فرصت بودنم و از لحظه های وداعم خبر داری.

دراین زمان که حضور بهار هم بی اجازه ی تو در فضای باغ ممنوع است، چگونه می شود که مرا بدون اذن دخول به باغ سبز یقین و حریم عشق خود راه دادی؟ چگونه می شود که نخواهی و من عاشقت شوم؟

تو را سپاس که عاشقانه دلم را از گوشه های تاریخ غربت به نقطه ی سبز صفا و مهربانی و محبت دعوتم کردی.تو را سپاس که فصل رویش عاشقانه ها را این گونه نصیب چشمانم نمودی تا لحظه های بیقراریم را در قرار های بارانی با تو برقرار باشم و شانه های اشکم را به ضریح تو تکیه زنم و گره ا ز بغض های دلتنگی وا کنم و پیچک بلند حاجتم را تا صبح آرزو دخیل بندم و ندبه های انتظار را با تو زمزمه می کنم.

تو را سپاس که تکیه گاه دل سرگردانم را به مرکز ثقل عشق الهی پیوند زدی و طنین روح بخش  مناجات رادر صحن چشمانم به باران نشاندی و دستانم را به اوج مناره های استجابت افراشتی و در سکوت محض عنایت، آْمین گفتی.

هرچند دل من لایق دریا ی بیکران کرامتت نبود ولی وسعت آسمان مهر تو بی کران تر از جغرافیای کویری دل من است. امشب باز به رسم سلام آمده ام از خودم گلایه کنم : از آخرین باران بهاری چشمانم دیری است می گذرد، صحن عتیق دلم عتیقه شده است و ایوان آینه ی  اشکم جلایی ندارد. آمده ام از نگاه تو مدد بگیرم و با شفاعت چشمانت دلم را به آسمان نزدیک تر کنم.

تو را سپاس که گنبد طلایی مهرت را سایه سار شکوفه های اطلسی دلم کردی. هرچند در این ناتوانی زمینی که گل ها مجال به جا آوردن شکرا نه ی بهار را ندارند و سیل اشک در وصف شوق دیدار خشکیده است، من هم در سپاس محبت کریمانه ی تو ناتوانم ولی از حجم آفتابی چشمانت تمنای اشک شوق دارم، تا لحظه های دیدار تازه تر شود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عامری نسب ( جمعه 90/7/15 :: ساعت 7:35 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

جرعه نوش زمزم ولا.....
علی بی فاطمه .........
تشنه لبان رمضان..........
یلدایی غریب
برای شهدای مظلوم مدافع حرم .......
برای تو که گلویت بوسه گاه پیامبر بود............
قیامت بود عاشورا.............
نعمت فهم حسین (ع) ..................
بدون شرح.... اما یک دنیا حرف..............
زمزمه ی دوست دوست ...........
تو واجب ترک شده ای .....
لغات و کنایات گویش قمی
وقف ، چرا و چگونه ؟ .........
برای شهید محمد حسین سراجی
ارباب آب ..........
[همه عناوین(421)][عناوین آرشیوشده]